-


حلق سرود پاره‌، لب‌های خنده در گور

تنبور و نی در آتش‌، چنگ و سَرَنده در گور

این شهرِ بی‌تنفّس لَت‌خوردة چه قومی است‌؟

یک سو ستاره زخمی‌، یک سو پرنده در گور

دیگر کجا توان‌بود، وقتی که می‌خرامد

مار گزنده بر خاک‌، مور خورنده در گور

گفتی که جهل جانکاه پوسیدة قرون شد

بوجهل و بولهب‌ها گشتند گَنده در گور

اینک ببین هُبل را، بُت‌های کور و شَل را

مردان تیغ بر کف‌، زن‌های زنده در گور

جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم‌

می‌افکنندش این قوم‌، با بال‌ِ کنده در گور

 

 گفتند; گُل مرویید، این حکم‌ِ پادشاه است‌

چشم و چراغ بودن‌، روشن‌ترین گناه است‌

حدّ شکوفه تکفیر، حکم بنفشه زنجیر

سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است‌

آواز پای کوکب در کوچه‌ها نپیچد

در دست‌ِ شحنه شلاّ ق همواره روبه‌راه است‌

مغز عَلَم‌به‌دوشان تقدیم مار بادا

وقتی که کلّه‌ها را خالی‌شدن کلاه است‌

صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد

امّا چه می‌توان کرد؟ شب همچنان سیاه است‌

ناچار گُل مرویید، از نور و نی مگویید

وقتی به شهر کوران‌، یک‌چشمه پادشاه است‌

 

شهری که این‌چنین است‌، بی‌شهریار بادا

یعنی که شهریارش رقصان‌ِ دار بادا

تا ردّ پای نااهل در کوچه آشکار است‌،

سنگ آذرخش بادا، چوب اژدهار بادا

قومی که خارِ وحشت بر کوی و بر گذر کاشت‌

در کوره‌های دوزخ‌، آتش‌بیار بادا

حتّی اگر اذانی از حلقشان برآید،

بانگ کلاغ بادا، صوت حمار بادا

گفتند; سر بدزدید، گفتیم‌; سر نهادیم‌

گفتند; لب ببندید، گفتیم‌; عار بادا

با پتک اگر نکوبیم بر کلّه‌های خالی‌

مغز عَلَم ‌به‌دوشان تقدیم مار بادا.

 

- محمد کاظم کاظمی-

 


اثر: محمد کاظم کاظمی


تاريخ : 7 / 8 / 1393برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

 کوه، پابند گرانجانی است

آسمان در نابسامانی است

 

ریشه‌ی نامردمی زنده است

زیر یک برف زمستانی است

 

فتنه را گفتید خوابیده؟

فتنه بیدار است، پنهانی است

 

هر که را شغلی است در عالم

شغل بعضی‌ها مسلمانی است

 

از جوانمردان دوران‌اند

کارهاشان افتد و دانی است

 

عید آن مردم به غارت رفت

چشم این مردم به قربانی است

 

داغ آن مردم به دل‌ها بود

داغ این مردم به پیشانی است

 

کِشت اگر این‌گونه خواهد بود

حیف آن ابری که بارانی است

 

یک نفر امروز عاشق شد

کوچه‌مان امشب چراغانی است

 

شعر روی دست شاعر مُرد

درد از آن‌سانی که می‌دانی است

 

صحبت از قطع درختان بود

ابلهان گفتند: عرفانی است

 

لاجرم اصلاح ما مردم

کار استادان سلمانی است

 

لب فروبستن در این ایام

اولین شرط سخندانی است

 

یک نفر در زیر باران مُرد

کوچه اما غرق مهمانی است.

 


اثر: محمد کاظم کاظمی


تاريخ : 3 / 7 / 1393برچسب:کوه, آسمان, شغل, مسلمانی, پیشانی, | نویسنده : یار دبستانی|

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی